از رامبد جوان تا سعید معروف
به گزارش لباس دونی مبحث دفاع از تصمیم رامبد جوان نیست، مبحث این تب كردن ها و سرد كردن های ماست. از سیاست تا ورزش، از هنر تا دانش. از تبدیل یك نفر به پرفسور و بعد لذت بردن از تحقیرش كه بی سواد است، از انداختن شفر به آسمان تا تبدیلش به دلال و … كمی عمیق تر نفس بكشیم. بازتولید این گفتمان چه سودی دارد؟ این عشق و نفرت نیازی به تعادل ندارد؟
به گزارش لباس دونی به نقل از ایسنا، احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «لابه لای انبوه صفت های خوب ما ایرانیان، صفت نه چندان خوشایند «افراط و تفریط» را هم باید جا داد. این كه انگار سخت ترین كار دنیا برایمان حفظ «تعادل» است. تعادل در پندار، تعادل در گفتار، تعادل در كردار. این ذهن صفر و صد به شدت دارد به زیست اجتماعی مان آسیب می زند.
از ارومیه محل برگزاری هفته سوم لیگ ملت ها خبر می رسد كه سعید معروف و چند بازیكن تیم ملی والیبال ایران میان ازدحام جمعیتی كه برای عكس و امضا گرفتن به طرف آنها یورش برده بودند، مصدوم شدند. چیزی شبیه این كه در مانور كُشته و اسیر و زخمی بدهیم یا از دشمن فرضی شكست بخوریم!
البته گمانم این است كه مصدومیت به آن صورت كه در ذهن ماست رخ نداده و ستاره های ما به بازی می رسند اما همین هم آزاردهنده است. این كه قادر به مدیریت این فضا نیستیم و میزبانی فقط انبوه تماشاگر و كباب و جوجه و هدیه دادن قالیچه و گلدان نیست.
احتمالاً كسانی می گویند در همه جای جهان مشابه این اتفاقات برای ستاره ها می افتد و نمی توان شیفتگان آنها را مهار كرد اما به این بهانه یاد ماجرای رژه المپیك ریو افتادم. سال ۲۰۱۶. سعید معروف و یكی دو بازیكن تیم ملی والیبال در اعتراض به لباس های كاروان اعزامی در هتل ماندند و به مراسم رژه افتتاحیه نرفتند. موجی از حمله به سمت او شكل گرفت. این كه كاروان را به «سخره» گرفته است، باید به ایران بازگردانده شود، كاپیتان مغروری است كه خودش را از ایران بزرگ تر می داند، به مردم و پرچم كشور توهین كرده و… شبكه های مجازی پر شد از تندترین نقدها و واژه ها. در كسری از ساعت از عرش به فرش رسید… كسی حتی حوصله شنیدن دفاعیه اش را نداشت. حمله بود و پرخاش و تندزبانی و توهین و… و حالا حمله است برای عكس یادگاری! با همان سعید معروف!
این چند روز فقط نقدهای پیرامون اقدام رامبد جوان و نگار جواهریان برای به دنیا آوردن فرزندشان در كانادا را می خوانم. دل و دماغی برای ورود به ماجرا ندارم. موافقین و مخالفین دو آتشه چنان حمله می كنند كه انگار حیثیتی ترین مبحث قرن است و اگر گامی كوتاه بیایند احتمالاً كره زمین متلاشی می شود! می فهمم دلشان از چه پر است.
كار آن قدر بالا گرفته كه احتمالاً برخی به كمتر از دستگیری و محاكمه رامبد جوان راضی نیستند. همان رامبد جوانی كه با خندوانه اش در انتها شب، حال خیلی از ایرانی ها را بهتر كرد. كمك كرد استرس و تلخی یك روز كشدار و كم حاصل را فراموش كنند، در سرزمینی كه خندیدن آسان نیست، لبخند بخشید. با جناب خان دل هزاران نفر را شاد كرد، بسیاری را مورد حمایت قرار داد از بچه های معلول تا كودكان كار، از زنان بی سرپرست تا كارتن خواب هایی كه...
تبدیلش كردن به فرشته آسمان نجات بخش، نماد دلسوزی و دل نگرانی برای مردم، مردی كه یك تنه می كوشد كاستی مسئولان را جبران كند، با حضورش نمایشگاه كتاب را چنان به هم ریخت و علاقمندان آنچنان هجوم آوردند كه تحت تدابیر شدید امنیتی حتی داخل فضایی شبیه پشه بند قرار گرفت و...
و حالا رامبد جوان در قامت یك خیانتكار ملی در فضای مجازی دارد محاكمه می شود. فرزند به دنیا نیامده اش چنان مورد خشم جماعتی قرار گرفته كه اگر ماجرا را می فهمید احتمالاً ترجیح می داد به این دنیا نیاید. دلیل خشم را می فهمم. اسمش را می شود زیست ریاكارانه گذاشت. این كه رامبد جلوی دوربین «ایران، ایران» می كند و بعد تلاش می كند بچه اش را كانادا به دنیا بیاورد و…
به جای سعید معروف و رامبد جوان می شود ده ها و صدها اسم دیگر را گذاشت. این درجه از سرعت در تغییر موضع خطرناك می باشد. تفاوتی با آنها ندارد كه امروز عاشق یكی هستند و برایش می میرند و فردا به صورتش اسید می پاشند تا هستی اش را بكُشند. این حرف ها با «نقد» متفاوت است. كافی است سری به فضای مجازی كه ما آدم های واقعی در آن زیست می نماییم بزنید، باوركردنی نیست این همه تقلا و لذت برای انتقام گیری و تكه تكه كردن رامبد جوان...
تكرار می كنم كه مبحث دفاع از تصمیم او نیست، مبحث این تب كردن ها و سرد كردن های ماست. از سیاست تا ورزش، از هنر تا دانش. از تبدیل یك نفر به پرفسور و بعد لذت بردن از تحقیرش كه بی سواد است، از انداختن شفر به آسمان تا تبدیلش به دلال و … كمی عمیق تر نفس بكشیم. بازتولید این گفتمان چه سودی دارد؟ این عشق و نفرت نیازی به تعادل ندارد؟
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب