بزرگداشت روز ملی شیراز برپا شد
لباس دونی: امروز نیمه بهار است و مقارن با روز ملی شیراز. به همین مناسبت، آیین بزرگداشت این روز با عنوان «شیراز، شهرِ شعر و شعور»، غروب روز گذشته (شنبه، 14 اردیبهشت) در خانه گفتمان شهر اجرا شد.
به گزارش لباس دونی به نقل از ایسنا، اولین سخنران این مراسم «احمد دالكی» بود. او كه بعنوان پدر نجوم آماتور ایران شناخته می شود، از آسمان شیراز اظهار داشت كه تا ۲۳ سالگی در آن زندگی می كرده و اگر شب های تابستان نبود كه روی پشتبام بخوابد و آسمان را نظاره كند، شاید هیچ گاه به ستاره شناسی علاقه مند نمی شد و از این حیث، خودرا وامدار شیراز و آسمانش می داند.
در ادامه، «خسرو حكیم رابط» برای حاضران سخن گفت. او را كه بیشتر با تئاتر رادیویی می شناسند، اظهار داشت كه «شیراز عجب آب وهوایی دارد، غروب دلگشا و سرخِ غمگین» و بعد، برگی از یكی از خاطرات منتشرشده خودرا با عنوان «گُلنار»، مربوط به سال ۱۳۱۹ خواند كه آغاز آن چنین است:
«كوچه های شیراز خیس است از باران سرد شبانگاهی، دیوارها و چاله چوله ها و قلوه فرش ها نیز. یخ هم بسته است. دوان از زیر طاقی وهم آلود می گذرم... به كوچه قهر و آشتی می رسم. كوچه قهر و آشتی را نیز پشت سر می گذارم. دفتر و كتابم زیر بغل... می رسم زیر پنجره گلنار؛ همكلاس كلاس سومم. سنگریزه ای می خورد به آن پنجره مشبك هزاررنگ قدیمی. گلنار سربیرون می آورد: «اومدم كاكو.» لحظه ای بعد گلنار هم از در بیرون می پرد. می دوم. می دویم... سپور شهرداری با سطل آب از جوی برمی دارد و به خیابان می پاشد. آب در هوا یخ می زند... یخ بر زمین می ریزد. به درخت همیشگی - درخت لخت گل اشرفی – می رسیم. دفتر و كتابم را می دهم به دست گلنار. تیركمان را از جیب گشاد كت بسیار گشادم - كت كهنه پدر درمی آورم. سنگ در جیب دارم. آماده ام. نشانه می روم. گنجشك های سرمازده در لای شاخه های گل اشرفی كز كرده اند. گنجشگكی می افتد. برش می دارم. پشت می كنم به گلنار؛ گلنار طاقت تماشای سركندن گنجشك ها را ندارد. دیری نمی گذرد كه دستمال بسته ای با ده دوازده نفر گنجشك آماده می شود. راه می افتیم نزدیكی های آب انبار قوام، باریكه نوری بر سكوی خانه ای افتاده است. می چسبیم به هم و می نشینیم در نور باریك صبحگاه زمستان سرد سال ۱۳۱۹ شیراز در راه مدرسه؛ چشم بر دهانه آب انبار قوام...»
اما «بهنام كامرانی» كه نقاش و مجسمه ساز است، درباره بی حافظه بودن مردم ایران گفت و این كه همه ازجمله مردم شیراز، گذشته خودرا فراموش كرده اند تا درس آموز آینده شود و البته، این جلسه، را شاید اولین حضور نخبگان شیرازی زیر یك سقف در پایتخت دانست و آنرا به فال نیك گرفت.
«كامبیز درمبخش» كه گرافیست است، به واسطه ماموریت پدرش در شیراز زاده شده و تنها تا سه سالگی در این شهر زیسته است ولی انتقادی جدی به شیرازِ امروز وارد كرد: «شیراز آن قدر زیبا است كه مانند رویا می ماند اما شیرازِ امروز، رنگی از گذشته ندارد و بی هویت شده و گویی تمام جوانب تاریخی آن فراموش شده است. شاید چون همه چیز در تهران متمركز شده است».
سپس «علیرضا شجاع نوری» كه او را با فیلم «روز واقعه» به خاطر می آوریم، چند خاطره از شیراز كه تا دیپلم در آن بوده و زیسته، اظهار داشت: «من با شیراز حال كردم و امیدوارم شیراز هم با من حال كرده باشد. شیراز، یهودی زیاد داشت و یاد دارم اكثرا بزاز بودند و شنبه ها دكان هایشان تعطیل بود اما همه با هم در مهربانی زندگی می كردند. حركت ها حفظ می شد و هیچ فاصله ای میان مردم نبود. شیراز شهر مظلومی است؛ قبل از جنگ ۵۰۰ هزار نفر جمعیت داشت و جنگ كه به اتمام رسید، شده بود دو میلیون نفر و بعد، چون یك دختر اصیل و نجیب و فقیر، كوشید تا از دردهایش نگوید و همه را فرو خورد. تابستان ها موقع مخلوطِ برف و شیره انگور بود و البته غذاهایی چون كلم قمری پلو، آبگوشت به انار و یخنی عدس كلم كه طی سال طبخ می شد. من آمدن خط تلفن و تلویزیون به خانه ها در شیراز را دیدم و البته هیچ گاه از خاطرم نمی رود پیاده گردی های شیراز را».
آخرین سخنران، «مهدی حاجتی» بود، عضو شورای شهر شیراز كه اظهار داشت: «برای بهتر شدن شرایط سعی كردیم و خواستیم به نوستالژی سابق برسیم كه نشد و ماندیم و درجا زدیم. من شیراز را یك مفهوم می دانم نه یك شهر كه همگانی شده است، به این اعتبار كه گرفتار تكثر فهم هم نشده باشد، در نتیجه تبدیل به فهم مشترك می شود اما همیشه نهاد حاكم كوشش كرد تا فهم آمرانه را القا كند. با این وجود، در تنگناها، شهروندان و كالبد شهر، یكدیگر را حفظ نموده اند و همیشه یكی فدای دیگری شده است و معتقدم اگر شهروندان و كالبد شیراز از این مقطع عبور كنند و به آینده برسند، آینده خیلی هم ترسناك نیست كه اگر چنین نشود، به قول شاملو «مرغ سكوت، جوجه مرگی فجیع را، در آشیان به بیضه نشسته ست!». شیراز شهری است پر از عناصر متضاد و البته مترادف و در نتیجه شهر گفت و گو و من تلاش خواهم كرد، دست كم شرایط موجود را حفظ كنم و جلو تخریب بافت های تاریخی را بگیرم».
در قسمتی از برنامه، شعرخوانی «منصور اوجی»، شاعر شیرازی، كه برای این مراسم خوانده بود، پخش گردید كه یكی از آن شعرها با نام «كجای جهان های شیراز؟» چنین بود:
«كجای جهان بود آن باغ وُ آن عصر؟
كه بی ترس چیدیم
«چه پر عطر!»: گفتم
چه پر طعم خوردی
چه پر طعم
***
كجای جهان می فروشند بادام تر را؟
كجای جهان بود آن عصر؟
كجای جهان های شیراز؟»
در بخشی دیگر، «امین فقیری»، داستان نویس اهل شیراز هم متنی با نام «شیرازِ كودكیِ من» خوانده بود كه پیام صوتی آن برای حاضران پخش شد؛ در قسمتی از آن آمده بود:
«در شیرازِ كودكی من
مردم دل پرنشاط بودند
و جمعه هایشان را به میهمانی طبیعت می رفتند
رفت و برگشت شان با اتوبوس هایی بود
كه یك قران بیشتر نمی گرفتند.
در شیراز كودكی من
مردم برای كشته شدن سهراب گریه می كردند.
و كتاب امیرارسلان نامدار جوان ها را آواره می كرد.
و هرشب دستی «دیوان حافظ» را از بلندی تاقچه برمی داشت و می اظهار داشت:
یا خواجه حافظ شیرازی، تو كاشف هر رازی
به حق شاخه نباتت قَسَمَت می دهم، پیش بین حال ما را بنما».
همین طور «فاطمه كشاورز»، استاد زبان و ادبیات فارسی و مدیر موسسه مطالعات ایرانی روشنِ دانشگاه مریلند آمریكا طی یادداشتی با عنوان «ز خاك سعدی شیراز...»، خطاب به این نشست، از خاطرات شیراز كودكی و جوانی خود گفته كه در قسمتی از آن آمده بود:
«خودمان را ادامه یك خانواده قدیمی، اصیل و مرفه می شناختیم. اما تا نوبت به ما رسید، قدمت و اصالت بر رفاه می چربید. البته اموراتمان می گذشت، ولی عیدهای نوروز مثل از ما بهتران به سفر خارج یا حتی به شهرهای دیگر ایران نمی رفتیم. در شهر می ماندیم و شیراز را كه با بهار جان می گرفت و سبز می شد به قول فروغ مثل یك لیوان شیر تازه می نوشیدیم. از همه بهتر دیدار نوروزی از آرامگاه شیخ اجل بود كه درِ بزرگ آبی رنگش وعده می داد:
زخاك سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال بعد از مرگ او گرش بویی
گفتنی است كه تا سالیان سال برای فهمیدن بسیاری از كلمات شیخ پرسش وتفحص لازم بود اما برای معناكردن «بوی عشق» لغتنامه لازم نبود. شمعدانی های پر هیاهوی حیات آرامگاه، «بستنی سعدی» كه شهرت خامه و زعفرانش از كنار آرامگاه به همه شهرهای ایران رسیده بود، و ماهی های نقره ایِ «حوض ماهی» - نهر زلالی كه زیر تربت شیخ جاری بود - همه بوی عشق را بی هیچ مشكلی معنا می كردند.
چه سال های خوشی! كودكی و شعر همیشه با هم در یك گلیم نمی گنجند. اما اگر زبان زبانِ روان و دست یافتنی سعدی باشد و پدر آنرا بخواند – داستان دیگری است».
در پایان، پیام صوتی «كوروش كمالی سروستانی»، مدیر مركز اسناد و كتابخانه ملی فارس برای حاضران پخش گردید كه قسمتی از آن از این قرار بود: «شیراز اما برای مردمانی كه به مِهر آوازه اند روح است و كالبد. شیراز جغرافیاست و زندگی. شیراز تاریخ است و فرهنگ. شیراز ماندگار است و جاری».
در انتها، قسمت هایی از مستند «واسونَك» ساخته محسن مقدم و امید شریفی به نمایش درآمد.
منبع: لباس دونی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب