انقلاب اسلامی و تحول فرهنگی
به گزارش لباس دونی «انقلاب، در اصطلاح به مفهوم تغییر و تحولِ شدیدِ كیفی است. هنگامی كه از یك انقلاب سیاسی سخن میگوییم، منظور، تغییر جدی و حادّ در ساختار سیاسی و نحوه حكومت است. انقلاب اسلامی ایران، از انقلابهای بزرگ و همهجانبه محسوب میشود كه با تغییرات اساسی در فرهنگ، حكومت و ساختار اجتماعی همراه بوده است. در جریان این انقلاب، تحول فرهنگی بزرگی در عرصه اجتماع رخ داد.»
به گزارش لباس دونی به نقل از ایسنا، حجت الاسلام مسعود اسماعیلی ـ استادیار گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ـ در یادداشتی به بهانه سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمت الله ضد و قیام پانزده خرداد آورده است:
«فرهنگ عمیق» (فرهنگ ناخودآگاه، فرهنگ ضمنی) اصطلاحی است که بعضی از فرهنگ شناسان برای چهره ای از فرهنگ وضع کرده اند که طبقات ژرف تر و غالباً ناپیدا و ناخودآگاهِ فرهنگ و بیشتر بخش های درونی فرهنگ در وجود انسان را شامل می شود.
شائولز، یکی از نویسندگان این حوزه، فرهنگ عمیق را متشکل از پیش فرض ها، هنجارها، ارزش ها و عناصر آشکار می داند. بدین ترتیب، فرهنگ از آن نظر که ریشه در پیش فرض ها، ارزش ها و هنجارها دارد و بر آن اساس، عناصری آشکار از خود بروز می دهد، به لحاظ مصداقی، فرهنگ عمیق خواهد بود؛ فرهنگی که مانند سیستم عامل ذهن و به صورت ناخودآگاه عمل می کند و ما اغلب به آن توجه نداریم.
ادوارد هال ـ که با ترکیب انسان شناسی اوایل قرن بیستم و روان شناسی فروید و یونگ و وارد ساختن مباحث بُعد ناخودآگاه ذهن، به معرفی و تشریح "تفاوت های فرهنگیِ ناخودآگاه" پرداخت ـ عقیده دارد فرهنگ، ما را در ورطه ای از وابستگی ها می اندازد که در آن، با گروهی از نمادها و اندیشه ها چنان رفتار می نماییم که گویی امتدادی از خود ما هستند، در صورتیکه وقوف چندانی نسبت به آنها نداریم.
علاوه بر این خصوصیت ها (درونی بودن، عامل و فرمانده بودن، ناخودآگاه بودن و ناپیدا بودن) فرهنگ عمیق دارای خصوصیت اشتراک هم هست، این فرهنگ، دانشِ پس زمینه ایِ مشترک در بین بخشی از انسان هاست. همینطور فرهنگ عمیق، درکی شهودی از ماهیت و کیفیت اشیاء را برای افراد مهیا می سازد.
اما در چه زمانی ما متوجه فرهنگ عمیق می شویم و برای ما دغدغه ساز می شود؟ وقتی از آن دور شویم؛ مثلاً در مسافرت به کشوری دیگر با فرهنگی متفاوت.
شائولز از اصطلاحِ "سفر فرهنگی عمیق" بهره می گیرد. وی از این اصطلاح، برای توضیحِ وفق یافتنِ شخصی که در سرزمینِ غیرمادری است بهره می گیرد.
در واقع، فرد هنگام مواجه شدن با چالش فراگیریِ فرهنگِ "دیگر"، متوجه می شود که هم فرهنگ خودش از سطوحی عمیق در وجود و ذهن و روانش برخوردارست و هم فرهنگِ دیگر چنین است، بدین جهت فراگیری و جذبِ فرهنگ دیگر و وفق یافتن با آن، تنها از راه جذب عناصر ظاهریِ آن امکانپذیر نیست و باید طرحی دیگر درانداخت. بدین سبب دغدغه چیستی فرهنگ عمیق و معضلِ چگونگی یادگیری آن، اغلب همراه باهم برانگیخته می شوند.
انقلاب، در اصطلاح به مفهوم تغییر و تحولِ شدیدِ کیفی است. هنگامی که از یک انقلاب سیاسی سخن می گوییم، منظور، تغییر جدی و حادّ در ساختار سیاسی و نحوه حکومت است.
انقلاب اسلامی ایران، از انقلاب های بزرگ و همه جانبه شمرده می شود که با تغییرات اساسی در فرهنگ، حکومت و ساختار اجتماعی همراه بوده است. در جریان این انقلاب، تحول فرهنگی بزرگی در عرصه اجتماع رخ داد.
این تغییرات فرهنگی در ابتدا در الگویی از زندگی و عملکرد شخصیت های مؤثر انقلاب و برخی نهادهای حکومتی و جریان های اجتماعی دیده شد و به تدریج در ترویج و تسرّی آن به همه نهادها، جریان ها و آحاد جامعه تلاش شد.
به عبارت دیگر انقلاب اسلامی ایران که از فرهنگی ویژه برآمده بود، اقتضائی برای تغییر جدی در فرهنگ ـ به شکلی خاص ـ داشت و از ین جهت، خواستِ این تغییر جدی را در درون خود پروراند و القاء نمود؛ و این تغییر، آغاز راهی برای انقلاب فرهنگی شد.
در تحلیل تغییر فرهنگی مورد اشاره در انقلاب اسلامی، با نوعی تغییر در فرهنگ عمیق مواجه می شویم؛ به سخن دیگر، واکاوی و تشریح نمونه های عینی به ما می گوید این تغییرات، سطحی نبوده، به عناصر ظاهری محدود نیستند، بلکه برعکس، به صورت عمده، عبارت بوده اند از تغییر در نحوه نگرش به امور ـ که شامل تغییر در پیش فرض ها (جهان بینی، اعتقادات کلی و... )، هنجارها و ارزش ها می شود. به عبارت دیگر می توان گفت یک نوع خاص از جهان بینی و اعتقادات و یک گونه از هنجارشناسی و ارزشمداری که تا پیش از آن، جنبه فرهنگ غالب و عمومی را در همه عرصه های اجتماعی و فردی نیافته بود، بعنوان گفتمان فرهنگی حاکم معرفی گردید و برای حاکمیت و غلبه بالفعل آن تلاش شد.
بدین سبب باید گفت انقلاب اسلامی، یک "سفر فرهنگی عمیق" بوده است و انقلاب فرهنگی هم ـ که می توان از آن بعنوان بطن انقلاب اسلامی یاد کرد ـ به معنای شروع این سفر و وقوع در انجام آن است و همه تغییرات و تحولات دیگر را در این انقلاب، می توان ناشی از همین تحول دانست.
اما این آخر ماجرا نبود، بلکه این آغاز حکایت تحول فرهنگ در جامعه ایرانی بود. بهتر و روشن تر بگوییم: انقلاب اسلامی، که در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با زمینه ای دینی و فرهنگی شروع شد و در پرتو این زمینه ها، مستبطنِ جنبه های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم بود، در ۲۲ بهمن ۵۷ تنها در عرصه سیاسی پیروز شد و در آن هنگام در جنبه فرهنگی، هنوز در اوایل راه بود. اما همان شعله های آغازین فرهنگی که از چراغ انقلاب اسلامی بالا می آمد که توانست چنین تحول مهمی (پیروزی سیاسی) را رقم بزند و چنانچه این شعله زبانه می کشید، می توانست همه عرصه ها را متحول کند.
این فرهنگ، فرهنگ عمیقی بود که در ابتدای پیروزی سیاسی انقلاب اسلامی و پیش از آن، در زندگی، رفتار و کلام رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) مشهود بود و توسط یاران امام (ره) و برخی نهادهای تازه تأسیس حکومتی و برخی از جریان های اجتماعی دنبال می شد، نهادها، جریان ها و مردم را با نوعی "سفرِ فرهنگیِ عمیق" ـ شبیه آنچه شائولز می گوید ـ مواجه ساخت، اما گویی در ابتدا آمادگی کافی برای فراگیری و جذب آن در این گستره وسیع وجود نداشت و همین چالش برانگیز می شد. این چالش را می توان به چالش فراگیری و انتقال فرهنگ عمیق تعبیر کرد که همواره تدبیری ویژه طلب می کند.
حکایت البته از این هم پیچیده تر بود؛ چه، تغییرات فرهنگی عمیقی که انقلاب اسلامی طلب می کرد، از آنچه امثال شائولز و هال هم می گویند، عمیق تر بود.
انقلاب اسلامی، یک انقلاب دینی است که تغییرات فرهنگی آن، ریشه و مایه اصلی خویش را از دین می گیرد و بنابراین جذبِ جهان بینی این فرهنگ، احتیاج به دیدگاهی همه جانبه و بسیار ژرف به هستی و جهان دارد (جنبه عینی و بیرونی) و اعتقادی قوی و راسخ (ایمان دینی) می طلبد و تنها با نوعی احساس و تمایل و به صورت ناخودآگاه، میسر نیست (جنبه ذهنی و درونی).
این فرهنگ در جنبه عینیِ خود، دید ویژه وحدت نگر به هستی و نگاه خاص خدامحور به جهان دارد و سلسله مراتبی از انسان های کامل و برگزیده را واسطه فیض و سببِ سعادتِ نوع انسان معرفی می کند و سعادت حقیقی را در اخلاق و عرفان و معنویت راستین می جوید و منصه ظهور و تحقق راستینِ سعادت را آخرت میداند و در عین لزوم شمردنِ آبادانی دنیا و اهمیت نهادن به آن، دنیا را جهانی غیراصیل و بی بهره از ارزش ذاتی و دائمی می شناسد و... سطوح دیگرِ این فرهنگ هم از چنین نگاهی ناشی می شوند و بنابراین اگر بنا بود تحولی فرهنگی در سطح کلی جامعه رخ دهد (به تعبیری، انقلاب فرهنگی عمیق پیروز شود)، این نگاه با همین عمق عینی و ذهنی باید به گفتمان غالب در بنیان های فکری و تأسیسی و اجرایی نهادها، سازمان ها و جریان ها و آحاد جامعه بدل می شد.
سفر فرهنگی عمیق، در واقع، یک تجربه گشتاری است. به این معنا که در سطح مفاهیم و تصورات رخ می دهد و مفاهیم انتزاعی جدیدی جایگزین مفاهیم انتزاعی پیشین می شوند. در این فرآیند، شناختی جدید از خود حاصل می شود و بخش هایی پنهان از خود برای خود آشکار می شود. این سفر، مقتضیِ نوعی آزمون و خطا برای نفوذ به لایه های زیرینِ فرهنگی جدید است. به اعتقاد هال، در این گشتار، باید هجرتی دشوار آغاز شود که به رهایی از بند فرهنگ ناخودآگاه پیشین منجر شود.
«مقاومت»، «پذیرش» و «تطبیق» مراحلی است که در این سفر فرهنگی، در فرآیند «یادگیری فرهنگی» باید طی شوند با نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی می توان اینگونه برداشت کرد که برخی ساختارها، نهادها، سازمان ها و جریان های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و برخی از آحاد مردم، هنوز در مرحله مقاومت در این فرآیند به سر می برند و بسیاری هم در مرحله پذیرش هستند، اما مرحله تطبیق، در گستره وسیعی از اجتماع رخ نداده است.
به عبارت دیگر، فرهنگ عمیق انقلاب، در منصه عمل، فراگیر نشده است و آنچه امروز با آن مواجه هستیم بیشتر پذیرش ذهنی (شناخت عمیق از فرهنگ و پذیرش ذهنی آن) و در مواردی، مقاومت (عدم شناخت یا عدم پذیرش و در نتیجه، عدم اجرای عملی آن) در مواجهه با این فرهنگ است.
در همین مرحله دوم هم در موارد بسیاری با نوعی سرگشتگی (عدم شناخت درست و کامل یا عدم پذیرش ذهنیِ همه جانبه) روبرو بوده ایم و در مواردی که وارد مرحله سوم شده ایم، آشفتگی هایی (رفتارها و عملکردهای گاه نامطابق و گهگاه ناهماهنگ) بروز کرده است.
خلاصه آن که گستره ای از اجتماع ایران در گشتار فرهنگی انقلاب، گرفتار توقف یا صدمه بوده اند و در نهایت، تصورات انتزاعی و بنیادین ناشی از تغییرات انقلابی، به درستی جایگزینِ تصورات پیشین نشده است.
از منظر نویسنده، اگر بنا باشد اجمالا عملکرد هدایتگران و مسؤلان در این سفر فرهنگی عمیق در ایران انقلابی ارزیابی شود، باید گفت خلل های مورد اشاره، نه ناشی از نقصی در فعالیت انقلابی آنها بوده است، نه ناشی از مشکلاتی در نیت و خواست بانیان انقلاب، بلکه وضعیت مورد اشاره در امروز بیشتر ناشی از عدم درک کافی از انقلاب فرهنگی عمیقی (خواستِ تغییرِ فرهنگ عمیق) که شروع شده، بوده است که باعث عدم تغییر در سطح تصورات و عدم تحول در نوع نگاه به امور و در نتیجه، عملکردِ نامناسب در وادی فرهنگ شده است.
آنچه در انتهای این سیاهه کوتاه می توان بعنوان راهکاری کلی و استعجالی مطرح نمود، ضرورت ایجادِ "همدلیِ فرهنگیِ عمیق" برای ترغیب به شناخت فرهنگیِ عمیق و در نهایت، وقوع همگانی در مسافرت فرهنگی عمیقی است که در زمینه و زمانه انقلاب شروع شده است و عزم برای به انتها رساندن آن؛ مقوله پراهمیتی که به تأخیر افتاده است.
باید توجه داشت این همدلی جز در پرتو بازیابی و انعکاس انوار سرچشمه ها و منابعِ این فرهنگ در آن منصاتی که در آنها به مرحله تطبیق و فعلیت رسیده است، امکانپذیر نخواهد بود.
به عبارت دیگر، در همین موضع هم ممکنست با روشی غلط، رسیدن به نقطه مطلوب را به تعویق بیندازیم. بدین سبب مواظب باشیم اشتباه نرویم: ترویج همدلی با فرهنگ عمیقِ نهفته در انقلاب و در نتیجه وارد ساختن اجتماع به مراحل پذیرش و تطبیق آن، جز با نمایاندن و عرضه سطوحِ عمیق همین فرهنگ میسر نیست و این، جزو شروط لازم و اساسی آن است. سطوح عمیقی از معرفت و حرکت که دارای زیبایی و کشش ذاتی است و نیازی به افزونه های رهزن و بی قیمت ندارد و نظاره و دل دادن به آن، خود مساوی با بار یافتن به طریقِ جذب آن است.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب